- کم چاره
- کسی که تدبیر ش اندک باشد کم تدبیر، امری که بسختی چاره پذیر باشد
معنی کم چاره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه کارش چاره ناپذیراست گمشده تدبیر
مدبر، محیل حیله گر
شکم پرست، شکم خواره، پرخور
دارای پایه و مقام پست
کسی که سرمایۀ اندک دارد، کنایه از آنکه علم و اطلاع کافی ندارد، مقابل پرمایه، آنچه مادۀ اصلیش کم باشد مثلاً چای کم مایه
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سابوس، سپیوش
قلت تدیبر: (دلیل کند بر آشفتگی و سبکی و لهو دوستی و کم چارگی و مختلف کاری)
کسی که سرمایه اش اندک باشد، آنچه که بهزینه اندک نیازمند باشد: (این مهمانی کم مایه است)، آنچه که مواد اولیه اندک داشته باشد: (آبگوشت کم مایه است)، مقابل پر مایه، قلم مویی که نوک مویین آن کم پشت و بلند باشد و برای قلم گیریها یک نواخت و کشیدن خطوغ بلند بکار رود قلم نیزه یی
ممسک بخیل تنگ چشم: (مانده رنگ کاهیم باقی که چندان می نداد ساقی کم کاسه امروزم که سفره بشکند)، (شفیع اثر)
کم تجربگی ناشیگری
آنکه در سفره او غذای اندک باشد
ممسک، خسیس
کم کار بودن
Bootlessly
Underemployment
subemprego
без сапог
ohne Stiefel
Unterbeschäftigung
niedostateczne zatrudnienie
без черевиків
неполная занятость
bez butów
неповна зайнятість
没有靴子地
sem botas
senza stivali
sin botas
subempleo
sous-emploi
sans bottes
sottoimpiego
zonder laarzen